loading...
بسیج دانش آموزی شهرستان لامرد
عبدالله مظفری بازدید : 93 یکشنبه 18 اسفند 1392 نظرات (0)

همرزم شهید علمدار:

همیشه ودر هرکجا دائم الذکر بود..............

میگفت تزکیه نفس از ذکر گفتن شروع میشه.............

یه روز توفوتبال گفتم بزار یه خطا روش کنم ببینم چقدر تزکیه نفسی رو که مییگه بهش عمل میکنه از طرفی هم میخواستم که ببینم عصبانی میشه یانه؟؟

با پا بصورت خیلی بدی رفتم تو پاش...........دیدم همینطور که داشت خودشو آروم میتکوند داشت زیر لب ذکر میگفت.........

خیلی تعجب کردم.........

آخر بازی رفتم پیشش و گفتم:ببخشید سید مجتبی شرمنده..........

گفتش:دشمنت داداش...........این حرفاچیه............بازیه دیگه یه وقت دونفر بهم برخورد میکنن.............

عبدالله مظفری بازدید : 96 جمعه 09 اسفند 1392 نظرات (0)

همهمقدمات عملیات انجام شده بود ، همه معبرهای ما جواب داده بود. نیروها رو مستقر کردهبودیم توی خط ، منتظر بودند تا شب بعد عملیات کنیم. همه کارها روبه راه بود. شب برگشتیمقرارگاه برای استراحت ، آخر شب خوابیدیم. دم سحر بیدار شدم. نور فانوس فضای چادر راروشن کرده بود ، دیدم شهید زین الدین پتو را کنار زده ، به حالت سجده صورتش را گذاشتهروی خاک و می گوید:«خدایا من با توکل بر تو هرچه در توانم بود ، هر چه بلد بودم و هرچه امکانات بود آماده کردم ، از این جا به بعد را هم ، یار و پشتیبانمان باش...»

                                                                     شـادی روح شــهدا صــلوات

عبدالله مظفری بازدید : 77 پنجشنبه 08 اسفند 1392 نظرات (0)

 

 نشسته بود روی جعبه ی مهمات عقب وانت بار ، کنار کوهی از کنسرو .
« بفرما برادر ! این هم از سهماشما ... نفر بعدی».
جلوتر رفتم. ما با هادی رفیق بودیم و بی رودربایستی .
«هادی جان! خدا خیرت بده ،آقایی کن و امروز سهم سنگر ما رو یک کمی چرب تر کن ، آخه مهمونداریم».
چیزی نگفت.سهمیه ما را جفت و جور کرد و به طرفم گرفت: بفرما برادر!
گرفتم. نایلون را که باز کردم، فقط همان سه کنسرو همیشگی بود با یک بسته نان.
نگاهش کرم. حواسش جمع کار بود. صدایش زدم.
«هادیآقا ! خوب بود گفتم که مهمون داریم. بابا دستخوش! این که از هر روز هم کمتره.یعنی می فرمایید ما مهمونمو نو گرسته بفرستیم بره ؟!
هادی نگاهی معنی داری به منانداخت و گفت: معذرت ... جریان داره.
«تا دیروز من جزو آمار غذایی اینجا محسوب می شدم ، اما امروز دیگهنه؛ راستش رو که بخوای ، سر ریزی که تا دیروز به شما می دادم سهمیه ی خودم بود؛دیگه نمی تونم حق کسی دیگه ای رو به شما بدم».
شوکه شده بودم؛ گوشهایم داغشده بود و کلّم ام سوت می کشید؛ از خودم متنفر شده بودم؛ حس کردم تمام چیزهایی کهدر این مدت خوده ام ، در حلقم گره خورده است.
بی اختیار زدم زیر گریه. فکراین که هادی این همه روز چیزی نمی خورده و سهمش را به من می داده ، بر وجدانم شلاقمی زد. هادی با نگاه مهربانش مرا دلداری داد. دیگر نمی توانستم به چشمهایش نگاهکنم.
روای : حمید دلبریان (دوست و همرزم شهید هادی عاقبتی)
منبع : کتاب تاکنشان

                                                               شـادی روحشــهداصــلوات

عبدالله مظفری بازدید : 74 چهارشنبه 07 اسفند 1392 نظرات (0)

 

وقتی به خانه می آمد ، من دیگر حق نداشتم كار كنم .
بچه را عوض می كرد ، شیر برایش درست می كرد. سفره را می انداخت و جمع میكرد ، پابه پای من می نشست ، لباس ها را می شست ، پهن می كرد ، خشك می كرد وجمع می كرد .
آن قدر محبت به پای زندگی می ریخت كه همیشه به او میگفتم : درسته كه كم می آیی خانه ؛ ولی من تا محبت های تو را جمع كنم ، براییك ماه دیگر وقت دارم .
نگاهم می كرد و می گفت : تو بیش تر از این ها به گردن من حق داری .
یك بار هم گفت : من زودتر از جنگ تمام می شوم وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان می دادم تمام این روزها را چه طور جبران می كردم.

                                                                      شـادی روحشــهداصــلوات

عبدالله مظفری بازدید : 124 سه شنبه 06 اسفند 1392 نظرات (0)

چند روز بعد از عملیات ، یک نفر رو دیدم که کاغذ و خودکار گرفته بود دستش ...
هر جا می رفت همراه خودش می برد.
از یکی پرسیدم: چشه این بچه؟
گفت: آرپی جی زن بوده.
توی عملیات آنقدر آرپی جی زده که دیگه نمی شنوه.
باید براش بنویسی تا بفهمه.

                                                                   شـادی روحشــهداصــلوات

عبدالله مظفری بازدید : 69 دوشنبه 05 اسفند 1392 نظرات (0)

دفتر را برد گذاشت رو به روش گفت: "بیا این همه نمره بیست"

بغض گلویم را گرفته بود؛ بغضی سنگین.

رو به قاب عکس کرد و گفت:مگه نگفتی هر وقت نمره بیست بگیرم جایزه می دی؟

بعد با اون چهره و نگاه معصومانه اش رو به من کرد و گفت: مامان من جایزه نمی خوام فقط بگو بابا بیاد خونه.

دیگه نتوانستم جلوی اشکم را بگیرم. رفتم قاب عکس عبدالله را از روی تاقچه برداشتم و گذاشتم توی کمد.

                                                                   شـادی روحشــهداصــلوات

عبدالله مظفری بازدید : 90 پنجشنبه 09 آبان 1392 نظرات (0)

شک نکنید که شهدا ناظر اعمال ما هستندو همه کارهای ما را به دقت دنبال می کننددر بدی های ما پشت دستشان می زنند ناراحت می شوند و دلشان به درد می آیدو در خوبی های ما هم می خندندو به همدیگر می گویند که این فلانی است ببینید چقدر به فکر ما هستند وما را آزرده نمی کنند.

عبدالله مظفری بازدید : 173 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (0)
برای دیدن در سایز بزرگتر روی تصاویر کلیک کنید

http://s2.picofile.com/file/7950471505/DSC04517.jpg  http://s3.picofile.com/file/7950470963/DSC04516.jpg

دیدار خانواده شهدا دانش آموزی

پنچ شنبه : 4/6/92 به مناسبت هفته دفاع مقدس فرمانده بسیج دانش آموزی ، معاون  پرورش اداره ، مسئول سازمان دانش آموزی اعضای شورای حوزه از خانواده سه شهید والا مقام دانش آموزی شهیدان علی سلیمانی ، هادی ابراهیمی و  هادی زارعی دیدار کردند در هر سه دید پدران شهدای مذکور باقی مانده برسند هر سه نقش خود را در دفاع مقدس داشتند و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بودند .

عبدالله مظفری بازدید : 787 یکشنبه 24 شهریور 1392 نظرات (0)

http://upload.tehran98.com/img1/au8m6irblnamtifpl7r.jpg

زندگی نامه

 

شهید احمد رضا عباسی متولد 1/6/1344 هجری شمسی در شهر آستانه از توابع شهرستان شازند در استان مرکزی به دنیا آمد

احمد ، چهره بشاش و قد افراشته ،تیزهوش ،مومن ، با پشتکار ، مردمدار و خوش برخورد بود او با صبر و بردباری و با اعتماد به نفس زیاد ، مشکلات را حل می کرد در خانواده با اعضای خانواده بسیار رعوف و مهربان و برای فامیل و بستگان احترام خاصی قائل بود..............

 

احمد تحصیلات  پایه او ل و دوم ابتدای  را در دبیرستان ابن سینا و پایه سوم  ، چهارم و پنجم ابتدایی را در دبستان نوبنیاد آستانه ،مقطع راهنمایی حکیم نظامی و مقطع دبیرستان را در دبیرستان نصراله عزیز سلطانی (شهید مطهری) شهر آستانه طی کرد .و تا لحظه شهادتش که در سال چهارم دبیرستان درس می خواند و در همانجا ادامه تحصیل داد.

احمد از جمله زبده ترین دانش آموزان بود علاقه زیادی به تحصیل  علم و دانش داشت او جوایزی به عنوان کسب رتبه اول به لحاظ پیشرفت تحصیلی دریافت کرده است احراز رتبه اول کلاس در دو پایه سوم وچهارم ابتدایی ،و سال های دوم و سوم دبیرستان  از جمله آنهاست در تحصیل بسیار جدی و برنامه محور بود و برنامه های درسی خود را به خوبی تنظیم و به موقع اجراء می کرد اوقات فراغت او بیشتر به مطالعه کتاب های غیر درسی و انجام فعالیت فرهنگی و هنری می گذ شت.

عبدالله مظفری بازدید : 64 شنبه 23 شهریور 1392 نظرات (0)

هر روز کار خودمان را با توسل به یکی از چهارده معصوم شروع می کردیم .

آنروز دلها به سمت امام رضا (‌ع) رفت .

همه خود را پشت پنجره فولاد آقا حسمی کردند .

بعد از توسل حرکت بچه ها شروع شد . شرهانی در آن روز گوشه

ای از خاک خراسان شده بود .

روی همه لبها ذکر مقدس امام هشتم بود .

پس از ساعتی تلاش اولین شهید خودش را نشان داد .با جستجوی بسیار

تمام پیکرشهید از خاک خارج شد . اما هرچه گشتیم از پلاک خبری نبود .

بچه ها میگفتند : آقا جان رمز حرکت امروز نام مقدس شما بود .

خودتان کمک کنید .یکدفعه کاغذی از داخل جیب این شهید گمنام پیدا شد .

بعد از گذشت سالها قابل خواندن بود .

روی آن فقط یک بیت شعر نوشته شده بود :


هرکس شود بیمار رضا(ع)     والله شود دلدار خدا

عبدالله مظفری بازدید : 127 شنبه 23 شهریور 1392 نظرات (0)

http://qam1366.persiangig.com/image/n00453138-b.jpg

رمز حرکت ما نام مقدس امام رضا ( ع‌) انتخاب شد .

از صبح تا عصر جستجو کردیم . هفت شهید پیدا شد .

گفتیم حتما باید شهید دیگری پیدا شود .

رمز حرکت امروز نام مقدس اما هشتم بوده .

اما هرچه گشتیم شهیدی پیدا نشد . خسته بودیم و دل شکسته .

لحظات غروب بود . گفتند : امام جماعت یکی از مساجد

شیعیان عراق در نزدیکی مرز با شما کار دارد !

به نقطه مرزی رفتیم .

ایشان پیکر شهیدی را پیدا کرده و برای تحویل آورده بود .

لباس بسیجی بر تن شهید بود .

با آمدن او هشت شهید روز توسل به امام هشتم کامل شد .

اما عجیب تر جمله ای بود که بر لباس شهید نوشته شده بود .

همه با دیدن لباس او اشک می ریختند .

بر پشت پیراهنش نوشته بود :

یا مــــعین الضــــــــــعفاء

عبدالله مظفری بازدید : 295 شنبه 23 شهریور 1392 نظرات (0)

چفیه یعنی عشق زهرا و علی                  عشق پاک و ماندگار و ازلی

 

 

چفیه یعنی اولین مظلوم عشق                   یعنی زنجیر اسارت در دمشق

 

 

چفیه یعنی سِرّ سرخ نینوا                        خون و شمشیر و شهید کربلا

 

 

چفیه یعنی ظهر عاشورا و عشق                خطبه ی زینب و رسوای دمشق

 

 

چفیه یعنی کربلا و خاک و خون               پیکری افتاده پاک و لاله گون

 

کربلا یعنی تمام عشق ها                        انتهای عشق بازی با خدا


 انتهای عشق یعنی رَجِّ تیر                      گرز و شمشیر و گلوی شیعه شیر

 

 

گرز و شمشیر و دوست آفتاب                 تشنگی و انتظار و مشک آب 

عبدالله مظفری بازدید : 91 شنبه 23 شهریور 1392 نظرات (0)

چفیه ها هم یادشان آمد که باز                می نشستند بر سر هر جانماز

 

 

 

یادشان آمد که زیبا بوده اند                   روز و شب مهمان گلها بوده اند

 

 

 

یادشان آمد که دیگر جنگ نیست             کس برای چفیه ها دلتنگ نیست

 

 

 

یادشان آمد چه روزی داشتند                 عاشقان دل فروزی داشتند

 

 

 

یادشان آمد که هنگام سحر                     می نشستند گوشه چشمان تر

 

 

 

یادشان آمد به آن شبهای جنگ                 توپ و تانک و لوله های صد تفنگ

 

 

 

یادشان آمد به عرفان امام                      سفره های ساده و بی رنگ شام

 

 

یادشان آمد گمنامان شیر                         کوچکان قهرمان دشت تیر

عبدالله مظفری بازدید : 71 جمعه 22 شهریور 1392 نظرات (0)
http://s2.picofile.com/file/7934332361/123.jpg

پسر اول گفت : مادر جون برم جبهه ؟ گفت : برو عزیزم ... رفت و والفجر مقدماتی شهید شد .


پسر دوم گفت : مادر ، داداش که رفت من هم برم ؟ گفت برو عزیزم ... رفت و خیبر شهید شد .


پدر گفت : حاج خانم  بچه ها رفتند .ماهم بریم تفنگ بچه ها روی زمین نمونه ، رفت و کربلای پنج شهید شد .


مادر به خدا گفت : همه دنیام رو قبول کردی . خودم هم قبول کن . رفت و در حج خونین شهید شد .

عبدالله مظفری بازدید : 114 جمعه 22 شهریور 1392 نظرات (0)
ولایت فقیه از زبان شهدا


شهید مظلوم دکتر بهشتی:


آنهایی که ولایت فقیه را قبول ندارند در هر مقامی که باشند سرنگون خواهند شد.


سردار شهید مهدی زین الدین:


در زمان غیبت امام زمان (عج) چشم و گوشتان به ولی فقیه باشد تا ببینید از آن کانون فرماندهی چه دستوری صادر می‌شود.


شهید محمد حسین آینده :


برادران و خواهرانم و تمامی دوستانم، از شما خواهش می‌کنم پشت به رهبر نکنید و حامی ولایت فقیه باشید؛ شما می‌توانید در هر سنگری که هستید، از آن سنگر به خوبی دفاع کنید.


شهید مهدی حصیریان :


هر نعمتی شکری دارد و شکر نعمت اسلام عزیز به فرموده اماممان ، وفادار ماندن به آن و وفاداری به رهبری و مقام شامخ ولایت فقیه و اولی الامر می‌باشد.


شهید حسین تقی‌پور :


شما باید حامی ولایت فقیه و امام باشید و رهبر را همچون نگین انگشتری در میان خود بگیرید.


شهید محسن اسحاقی :


برادران! تا آخرین قطره خون، با دشمنان اسلام بجنگید. نگذارید که برادرانتان در لبنان و فلسطین زیر شکنجه و سلاح‏های کشنده آمریکا، اسرائیل و دیگر ابر قدرت‏ها قرار بگیرند.
برادران! نگذارید دشمنان در بین شما تفرقه ایجاد کنند، همیشه متحد باشید.

عبدالله مظفری بازدید : 168 پنجشنبه 03 مرداد 1392 نظرات (0)

 

دیدار خانواده شهید صفایی

http://s4.picofile.com/file/7861788816/IMG_1963.jpg

این دیدار که توسط حوزه دانش آموزی با هدف رسیدگی به نیاز های خوانواده های معظم شهدای گراندر دانش آموز وتجدید روحیه ترتیب داده شده بود.
اقای آرمون رئیس اداره بنیاد شهید لامرد ، آقای عباسی معاون پرورشی اداره آموزش و پرورش ، اقای اسلامی ایثارگران ناحیه ، گله داریان فرمانده حوزه دانش آموزی و دانش آموزان شوری حوزه نیز حضور داشتند که پس از اطلاع از وضعیت زندگی خانواده های معظم شهدا خاطرات شهدا توسط والدین شهید بازگو گردید.
همچنین این دیدار رضایت خانواده های معظم شهدا نیز در پی داشت.
عبدالله مظفری بازدید : 75 پنجشنبه 03 مرداد 1392 نظرات (0)
دیدار خانواده شهید امیری


http://s4.picofile.com/file/7861734943/IMG_1955.jpg


این دیدار که توسط حوزه دانش آموزی با هدف رسیدگی به نیاز های خوانواده های معظم شهدای گراندر دانش آموز وتجدید روحیه ترتیب داده شده بود.
اقای آرمون رئیس اداره بنیاد شهید لامرد ، آقای عباسی معاون پرورشی اداره آموزش و پرورش ، اقای اسلامی ایثارگران ناحیه ، گله داریان فرمانده حوزه دانش آموزی و دانش آموزان شوری حوزه نیز حضور داشتند که پس از اطلاع از وضعیت زندگی خانواده های معظم شهدا خاطرات شهدا توسط والدین شهید بازگو گردید.
همچنین این دیدار رضایت خانواده های معظم شهدا نیز در پی داشت.

عبدالله مظفری بازدید : 175 پنجشنبه 03 مرداد 1392 نظرات (0)

 

دیدار خانواده شهید محمد زمانی

 این دیدار که توسط حوزه دانش آموزی با هدف رسیدگی به نیاز های خوانواده های معظم شهدای گراندر دانش آموز وتجدید روحیه ترتیب داده شده بود.
اقای آرمون رئیس اداره بنیاد شهید لامرد ، آقای عباسی معاون پرورشی اداره آموزش و پرورش ، اقای اسلامی ایثارگران ناحیه ، گله داریان فرمانده حوزه دانش آموزی و دانش آموزان شوری حوزه نیز حضور داشتند که پس از اطلاع از وضعیت زندگی خانواده های معظم شهدا خاطرات شهدا توسط والدین شهید بازگو گردید.
همچنین این دیدار رضایت خانواده های معظم شهدا نیز در پی داشت.

محمد دهقان بازدید : 113 سه شنبه 04 تیر 1392 نظرات (0)

شهید سیده طاهره هاشمی

زندگینامه:

در اولین روز از خردادماه سال 1346 در روستای شهیدآباد (معروف به شهربان محله)شهرستان آمل به دنیا آمد.پدر و مادرش هر دو از سادات متدین، مذهبی و انقلابی بودند.شرایط مذهبی حاکم بر خانواده و دقت پدر و مادردر تربیت اسلامی فرزندانشان بخصوص طاهره .او را از کودکی با قرآن، نهج البلاغه وسایر کتب روایی شیعی مونس کرده بود .گویی روح تشنه و عاشق سیده طاهره در دریای زلال معرفت سیراب می شد .

او دختری مهربان و دلسوز برای خانواده و دانش آموزی نمونه، موفق و درسخوان بود .به انجام فرایض توجه خاص و مستحبات را تا جایی که می توانست به جا می آورد.

گویی خدا در کمال و معرفت را به روی طاهره باز کرده بود او نتنها در عبادت بلکه در کارهای هنری همچون ‍‍خطاطی ، طراحی ، گلدوزی ،نگارش  مقاله ، تهیه روز نامه دیواری و نیز اداره برنامه های فرهنگی مدرسه بسیار کوشا و موفق بود. دوران نوجوانی اش مصادف با اوج مبارزات انقلابی مردم ایران بود به همین خاطر با توجه به بینش و آگاهی وسیعی که داشت ؛ ؛بسیاری از برنامه های فرهنگی ، اجتماعی و حرکت های سیاسی مدرسه را برعهده گرفته بود.

مطالعه های مستمر باعث شده بود تا سیده طاهره برای هر سوالی که به ذهن دوستانش می رسد ، جوابی درست و منطقی داشته باشد. توجه به معنویات ، او را صبور و مهربان کرده بود و به همین خاطر در برخورد با دانش آموزانی که تحت تاثیر تبلیغات گروهک های منحرف قرار گرفته بودند ، با مهربانی ، حوصله و دلسوزی رفتار می کرد و با توجه به همین برخورد از فرط مهر و دوستی  ،آنها را به خود جذب می کرد.

نحوه شهادت:

مدت ها بود که گروه های چپ،آرامش آمل را به هم ریخته بودند. روز ششم بهمن سال 60 ،مدارس به خاطر شلوغی شهر تعطیل شده بود. بچه های سپاه که با گروه های چپ درگیر شده اند،به ملافه و باند و مواد ضدعفونی و دارو و نان نیاز داشتند،طاهره و یکی از دوستانش به در خانه ها مراجعه و این چیزها را جمع آوری کرده و آن ها را به خانه خود انتقال داده تا از طرف انجمن محله به برادران سپاهی برسانند .

در این اثنا که سیده طاهره مشغول کمک رسانی امدادی و پشتیبانی به پاسداران اسلام بود،توسط منافقین کوردل به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

آن روزها قرار بود جشن عروسی خواهر طاهره (فاطمه خانم) برگزار شود ،اکثر فامیل هایشان به آمل آمده بودند و به جای جشن عروسی، در مراسم تشییع و ترحیم طاهره شرکت کردند. روحش شاد و یادش گرامی باد 

دل نوشته سیده طاهره به رزمندگان اسلام:

......من به تو خواهرم و برادرم که در سنگرید، پیام می دهم ....مبادا سازشی صورت گیرد و خون های شهیدان به هدر رود و نتوانیم ندای امام را به گوش جهانیان برسانیم ،که ندای امام همان ندای اسلام است .

 

 اما می دانم که هرگز سازشی صورت نخواهد گرفت ،زیرا تمام ارگان های مملکتی در دست ملت و نمایندگان ملت است و من و تو ای دوستم با هم به جنگ اسرائیل که فلسطین را اشغال کرده است می رویم و از آن جا به سادات ها و شاه حسن ها و حسین ها و....خواهیم گفت که به سراغتان خواهیم آمد .....

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما در باره بروز شدن سایت بسیج لامرد چیست ؟
    شما دوست دارید چه مطالبی در سایت بیشتر شود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 380
  • کل نظرات : 23
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 45
  • آی پی دیروز : 58
  • بازدید امروز : 183
  • باردید دیروز : 662
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 183
  • بازدید ماه : 1,583
  • بازدید سال : 12,352
  • بازدید کلی : 134,867