سال ها بود كه افتخار آشنایی با شهید یاسینی را داشتم. ازابتدای آشنایی همواره رابطه ای دوستان بین ما برقرار بود و از حال و روز هم با خبربودیم. یكی دو ماهی بود كه ایشان را ندیده بودم، فرصتی پیش آمد تا خدمتشان برسم وعرض ادبی كنم. او در آن زمان ریاست ستاد نیروی هوایی را به عهده داشت. با هماهنگیآجودان وارد دفتر ایشان شدم. پس از سلام و احوالپرسی خندید و گفت: آقای حسنی! چرا دیگه پیش ما نمی آیی؟! گفتم: تیمسار! موقعیت شغلی شما تغییر كرده، رئیس ستادنیرو هستید و بالطبع مشغله كاری بسیاری دارید. نمی خواهم مزاحمتان بشوم. او كه تاآن هنگام تبسم همیشگی را بر لب داشت. چهره اش تغییر كرد و گفت: آقای حسنی! اگرتصور می كنی كه شما ستوان هستی و من سرتیپ، سخت در اشتباهی، زیرا این میز و مقامكوچكتر از آن است كه بتواند فاصله ای بین ما ایجاد كند. مطمئن باش من همان یاسینیهستم كه سال ها قبل با او آشنا شدی. من همواره دست دوستانم را به گرمی می فشارم وبه مراوده با آنان افتخار می كنم.
راوی : حسین رضا حسنی (همرزم شهید)
شـادی روح شــهدا صــلوات